کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش می شد با نسیم شا مگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد
کاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد
کاش می شد در سکوت دشت شب ناله ی غمگین باران را شنید
بعد ، دست قطره ها یش را گرفت تا بها ر آرزوها پر کشید
کاش می شد مثل یک حس لطیف لابه لای آسمان پرنور شد
کاش می شد چا در شب را کشید از نقاب شوم ظلمت دور شد
کاش می شد از میا ن ژاله ها جرعه ای از مهر با نی را چشید
در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نا مهربانی را شنید
مریم حیدرزاده
خیلی قشنگ بود تنک یو.
خواهش میکنم نظر لطفته دادا
شعر جالبیه
نظر لطفته
ممنون که نظر دادی داااش
کاش... شعر خیلی قشنگی بود
خواهش میکنم گفتیم حالا ی شعریم گذاشته باشیم شاید خوشتون بیاد اندکی تامل کنید ممنون که وقت گذاشتینو خوندینش
سلام.
شعرتون خیلی قشنگ و دلچسبه...
خواهش میکنم راستش شعر من نبود من فقط ازش خوشم اومد و گذاشتم ببینم بقیه نظرشون چیه
حالا...