مردی در عالم رویا فرشته ای دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه میرفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل و سطل آب را کجا میبری؟
فرشته جواب داد میخواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم...
چه کسی واقعا خدا را دوست دارد ؟!
روی هر پله ای که باشی خدا یک پله بالا ترست نه به خاطر این که خداست به خاطر این که دست تورا بگیرد!
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن
واقعا قشنگ بود.واقعا!!!!!!
راستش خودمم همین نظررودارم که چه جالب!!!!
من میخواستم تکه ای از اسمان باشم و قطره ای به خدا نزدیکتر ...اما نه حالا که حرف هایت را خوندم میخواهم خودم باشم چون فهمیدم که اسمان در من است کجا میروم...
از این نظری که گذاشتی خیلی ممنون واقعا قشنگه منم آسمانی صاف وآبی رو در وجودت تمنا میکنم.